کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخازن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخازن
/maxāzen/
معنی
= مخزن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مخزنها
۲. انبارهها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخازن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مخزنها ۲. انبارهها
-
مخازن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مخزن] maxāzen = مخزن
-
مخازن
فرهنگ فارسی معین
(مَ زِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مخزن . خزانه ها، گنجینه ها.
-
مخازن
لغتنامه دهخدا
مخازن . [ م َزِ ] (ع اِ) ج ِ مخزن ، که به معنی جای نهادن خزانه است . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای های نهان و خزانه ها و گنجینه ها. (ناظم الاطباء): و هر کس که به کاشان ... رسیده باشد و مبانی خیرات و مجاری صدقات او دیده و...
-
جستوجو در متن
-
condensaries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخازن
-
tankfuls
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخازن
-
faucals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخازن
-
stockpiles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخازن، ذخیره، انباشته کردن، توده کردن
-
crude oil washing
نفتشویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تمیز کردن دیوارههای مخازن کشتیهای نفت خامبَر با گرم کردن نفت خام و پاشیدن آن به دیوارههای مخازن
-
water ballast
ترازۀ آبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] آن مقدار از آب دریا که برای حفظ تعادل کشتی در مخازن کفْدوجدارۀ (jouble bottom) سینه و پاشنه یا مخازن جانبی نگهداری میشود
-
ballast suction pipe
لولۀ مَکِش ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] لولهای برای پروخالی کردن آب از مخازن ترازۀ شناور
-
ballast pump
تلمبۀ ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تلمبهای برای پر و خالی کردن ترازۀ مایع از مخازن شناور
-
fuel starvation
سوختنارسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی، حملونقل هوایی، علوم نظامی، قطعات و مجموعههای خودرو] نرسیدن سوخت از مخازن سوخت به موتورها به دلایل مختلف
-
repositories
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخازن، مخزن، انبار، ظرف، صندوق تابوت، خاصگی