کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیراندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گیراندن
/girāndan/
معنی
۱. آتش روشن کردن.
۲. آتش در چیزی زدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ignite, inflame
-
جستوجوی دقیق
-
گیراندن
لغتنامه دهخدا
گیراندن .[ دَ ] (مص ) گیرانیدن . گرفتن فرمودن و کنانیدن . (ناظم الاطباء). || چیزی را آتش دادن و آتش کردن . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). آتش در چیز قابل اشتعال درزدن . درگرفتن (متعدی ). افروختن . شعله ور ساختن . روشن کردن آن در چیزی ، چون هیمه و جز آ...
-
گیراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹گیرانیدن› [مجاز] girāndan ۱. آتش روشن کردن.۲. آتش در چیزی زدن.
-
گیراندن
دیکشنری فارسی به عربی
اشعل
-
گیراندن
لهجه و گویش تهرانی
شلیک کردن،آتش روشن کردن
-
جستوجو در متن
-
اشعل
دیکشنری عربی به فارسی
اتش زدن , روشن کردن , گيراندن , اتش گرفتن , مشتعل شدن
-
ignite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشتعل شدن، روشن کردن، گیراندن، اتش زدن، اتش گرفتن
-
چاق کردن
لهجه و گویش تهرانی
پروار کردن ،گیراندن قلیان و..،تیز کردن ابزار ،نفس گرفتن
-
استسراج
لغتنامه دهخدا
استسراج . [ اِ ت ِ] (ع مص ) روشن کردن و گیراندن چراغ با چراغ دیگر.
-
ignited
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشتعل، مشتعل شدن، روشن کردن، گیراندن، اتش زدن، اتش گرفتن
-
ignites
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آتش می زند، مشتعل شدن، روشن کردن، گیراندن، اتش زدن، اتش گرفتن
-
igniting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آتش سوزی، مشتعل شدن، روشن کردن، گیراندن، اتش زدن، اتش گرفتن
-
آتشگردان،آتیش چرخون
لهجه و گویش تهرانی
زنبیل فلزی کوچک دسته دار برای گرداندن و گیراندن آتش
-
آتیش گردون
لهجه و گویش تهرانی
سبد فلزی کوچک دستهدار برای چرخاندن و گیراندن آتش قلیان
-
کبریت کشیدن
لغتنامه دهخدا
کبریت کشیدن . [ ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کبریت زدن . گیراندن چوب کبریت . مشتعل کردن یک دانه کبریت . رجوع به کبریت زدن شود. || شکل کبریت رسم و نقش کردن .