کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کژک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کژک
/kažak/
معنی
= کجک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کژک
لغتنامه دهخدا
کژک .[ ک َ ژَ ] (اِ) آهنی سرکج و دسته دار که فیلبانان بدان فیل را به هر جانب که خواهند برند. (برهان ). آهنی سرکج است که بدان فیلبانان فیلی را به هر جانب که خواهند بگردانند و آن را انکژه و کژه نیز گویند. (جهانگیری ). آهنی است سرکج و دسته دار که پیلبان...
-
کژک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kažak = کجک
-
کژک
فرهنگ فارسی معین
(کَ ژَ) (اِمصغ .) نک کجک .
-
جستوجو در متن
-
کزک
لغتنامه دهخدا
کزک . [ ک َ زَ ] (اِ) کجک . کژک . (ناظم الاطباء). رجوع به کژک شود.
-
کژوند
لغتنامه دهخدا
کژوند. [ک َژْ وَ ] (اِ) پره ٔ کلیدان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کژک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کژک شود.
-
direct retainer
نگهدارندۀ مستقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] کژَک (clasp) یا چفتی که بر روی دندان پایه قرار میگیرد و باعث تثبیت دندانوارۀ متحرک میشود
-
کژکی
لغتنامه دهخدا
کژکی . [ ک َ ژَ ] (ص نسبی ، ق ) منسوب به کژک مصغر کژ. کجکی . رجوع به کجکی شود.
-
بشکل
لغتنامه دهخدا
بشکل . [ ب ِ ک َ ] (اِ) بشکله . بسکله . پشکله . بشکنه . کجک کلید را گویند، یعنی چوب کجکی که کلیدان را بدان گشایند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کژک کلیدان باشد یعنی آن چوبکها که در سوراخهای کلیدان رفته و به آن دربسته شود. ...
-
کژه
فرهنگ فارسی معین
(کَ ژَ یا ژِ) (اِ.) = کژک . کجک : 1 - قلاب عموماً (مخصوصاً قلاب قنارة قصابان که بر آن گوشت آویزند). 2 - گوشت پاره ای که در ابتدای حلق محاذی بیخ زبان آویخته ؛ لهاة .
-
بشکله
لغتنامه دهخدا
بشکله . [ ب ِ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) بشکل . بسکله . بشکنه ، بمعنی بشکل است که کلید کلیدان باشد. (برهان ) (از فرهنگ نظام ). کجک و کلید کلیدان . (مؤید الفضلاء). کژک کلیدان . (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و بشکل و بشکلیدن شود.
-
کژه
لغتنامه دهخدا
کژه . [ ک َ ژَ / ژِ ] (اِ) کژک . کجک .(فرهنگ فارسی معین ). آهن فیل را گویند و آن آهنی باشد سرکج و دسته دار که فیلبانان بدان فیل را به هرطرف که خواهند برند و آن فیل را بمنزله ٔ عنان است . (برهان ) (از جهانگیری ). کجک فیل . (آنندراج ) : با ظلمت شب شکل ...
-
ژ
لغتنامه دهخدا
ژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد چهارده (14) است .ابدالها:> این حرف به «ت » بدل شود:ارژنگ = ارتنگ : به قص...
-
کجک
لغتنامه دهخدا
کجک . [ ک َ ج َ ] (اِ) کژه . کژک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آهنی باشد سرکج و دسته دار که فیلبانان بدان فیل را به هر طرف که خواهند برند و آن بمنزله ٔعنان است . (برهان ). آهنی باشد که پیلبانان بر سر پیلان زنند که به آرام برود. انکژ، که مخفف آهن کج است ...