کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامنظم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نامنظم
/nāmonazzam/
معنی
آنچه دارای نظموترتیب نباشد؛ بینظموترتیب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشفته، بیترتیب، بینظم، پخش، پراکنده، پریشان، شلخته، شوریده، نابسامان، نامرتب ≠ مرتب
برابر فارسی
نا به سامان، بی سامان
دیکشنری
disorderly, erratic, inchoate, inconstant, irregular, straggly, unequal, unsettled, untidy
-
جستوجوی دقیق
-
نامنظم
واژگان مترادف و متضاد
آشفته، بیترتیب، بینظم، پخش، پراکنده، پریشان، شلخته، شوریده، نابسامان، نامرتب ≠ مرتب
-
نامنظم
فرهنگ واژههای سره
نا به سامان، بی سامان
-
نامنظم
لغتنامه دهخدا
نامنظم . [ م ُ ن َظْ ظَ ] (ص مرکب ) بی نظم و ترتیب . پراکنده . پریشان . آشفته . مقابل منظم . رجوع به منظم شود.
-
نامنظم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] nāmonazzam آنچه دارای نظموترتیب نباشد؛ بینظموترتیب.
-
نامنظم
دیکشنری فارسی به عربی
عصبي , غير مرتب
-
واژههای مشابه
-
irregular galaxy
کهکشان نامنظم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] کهکشانی بدون شکل متقارن و جهت گردش مشخص که در ردۀ کهکشانهای مارپیچی و کهکشانهای بیضوی نمیگنجد
-
irregular forest
جنگل نامنظم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] جنگلی که درختان هر اُشکوب آن ازنظر بلندی و قطر متفاوت و عمدتاً ناهمسال باشند
-
irregular powder
پودر نامنظم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] پودری با دانههای نامتقارن
-
irregular colony
پَرگَنۀ نامنظم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] پَرگَنهای که از مرکز بهصورت ناهموار گسترش یافته و لبههای نامنظم دارد
-
irregular block
دستۀ نامنظم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] دستهای در ساختار شیمیایی بسپارها که بهصورت یک واحد تکرارشوندۀ ساختاری در یک توالی آرایشمند قرار ندارد
-
uneven fracture, irregular fracture
شکست نامنظم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] شکستی در کانی که خشن و نامنظم است
-
تب نامنظم
لغتنامه دهخدا
تب نامنظم . [ ت َ ب ِ م ُ ن َظْ ظَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب بی دور. تب دیوانه . رجوع به تب شود.
-
نامنظم رونده
دیکشنری فارسی به عربی
متقفز
-
irregular shelterwood system
شیوۀ پناهی نامنظم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] نوعی شیوۀ پناهی که در آن برشها ازنظر زمانی و مکانی نامنظماند