کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخاوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخاوف
/maxāvef/
معنی
= مخوف
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخاوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مخوف] [قدیمی] maxāvef = مخوف
-
مخاوف
فرهنگ فارسی معین
(مَ وِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مخوف ؛ چیزهایی که ایجاد بیم و هراس کند.
-
مخاوف
لغتنامه دهخدا
مخاوف . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مخوف . (دهار). جاهای خوف . (غیاث ). جای های ترسناک و هولناک . (ناظم الاطباء): والحق راه آن دراز و بی پایان یافتم ، سراسر مخاوف و مضایق ، آنگاه نه راهبر معین و نه سالار پیدا. (کلیله و دمنه ایضاً ص 48). چه هر که بر قوت ذات...
-
جستوجو در متن
-
شجیع
لغتنامه دهخدا
شجیع. [ ش َ ] (ع ص ) پردل و دلاور در خطرات و مخاوف .ج ، شُجَعاء و شُجعان . (منتهی الارب ). شجاع . ج ، شُجعان ، شِجاع ، شُجَعاء، اءَشجِعَة. (از اقرب الموارد).
-
اشداق
لغتنامه دهخدا
اشداق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شِدْق ، بمعنی کنج دهان از جانب باطن رخسار و هر دو جانب رودبار و هر دو کناره ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): از سر شوق سعادت و حرص شهادت به اشداق آن مخاوف وافواه آن نتایف رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 408).
-
مضایق
لغتنامه دهخدا
مضایق . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) مضائق . ج ِ مضیق . مکانهای تنگ . تنگناها. تنگی ها در مکان و امور. کارهای سخت : به تعجیل سوی ناتل ... رفتند بر آن جمله که به ناتل که آنجا مضایق است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463). شما به استراباد روید که در آن مضایق نتوانند آم...
-
محارم
لغتنامه دهخدا
محارم . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَحرَم . || ج ِ محرمة [ م ُ رُ / م ُ رَ ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به محرم و محرمة شود. || حرام کرده های خدا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || محارم اللیل ؛ مخاوف شب که بددلان را از رفتن باز دارد. (منتهی ال...
-
دلیری نمودن
لغتنامه دهخدا
دلیری نمودن . [ دِ ن َ / ن ِ / ن ُ دَ] (مص مرکب ) دلیری کردن . شجاعت نمودن . دلاوری نشان دادن . ذأر. (منتهی الارب ): تشجع؛ دلیری نمودن بی دلاوری . (دهار). به تکلف دلیری نمودن . (از منتهی الارب ). شجاعة؛ دلیری نمودن در مخاوف . (از منتهی الارب ). || ج...
-
شجاع
لغتنامه دهخدا
شجاع . [ ش َ / ش ِ/ ش ُ ] (ع ص ) دلیر و پردل در شداید و مخاوف . ج ، شِجعان و شَجعان و شِجاع و شُجَعاء و شَجعة یا شِجعة یاشُجعَة و شَجَعَة. (منتهی الارب ). ولی دو کلمه ٔ آخر اسم جمع باشند. (از اقرب الموارد) : با این کفایت دلیر و شجاع و با زهره . (تاری...
-
غفیر
لغتنامه دهخدا
غفیر. [ غ َ ] (ع مص ) آمرزیدن و پوشیدن خدای گناه کسی را. (منتهی الارب ). مغفرت . غَفر. غفران . غُفور. (از اقرب الموارد). || (اِ) موی گردن و پس گردن و موی رخسار. (منتهی الارب ). || (ص ) بسیار، و جمعی که زیاده از ایشان نتواند (کذا) دید. (غیاث اللغات )....
-
افواه
لغتنامه دهخدا
افواه . [ اَف ْ ] (ع اِ) ج ِفوه ، بمعنی دندان . || دیگ افزار و بوی افزار. || رنگ شکوفه و گونه ٔ آن . || صنف هرچیز و گونه ٔ آن . (منتهی الارب ). || دهانها و به این معنی ج ِ فم است . (از منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ). دهانها. (ناظم الاطباء) : به نیک ...
-
سراسر
لغتنامه دهخدا
سراسر. [ س َ س َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) (از: سر + ا واسطه + سر، مانند: دمادم ، کشاکش ، برابر) پهلوی «سَراسَر». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). همه و تمام . (برهان ). کنایه از تمام و مجموع . (آنندراج ) : بزرگی سراسر بگفتار نیست دو صد گفته چون نیم کردار ن...
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (دستور اللغة) (مهذب الاسماء) (دهار). واداشتن . (زوزنی ). بازداشت . بند کردن . قید کردن . بستن . توقیف . زندان . بند. مقابل اطلاق : سیزده سال اگر ماند در خلد کسی برسبیل حبس آن خلد نم...
-
منازل
لغتنامه دهخدا
منازل . [ م َ زِ ] (ع اِ) ج ِ منزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به منزل شود. منزلها. خانه ها.مسکنها. مکانها. (از ناظم الاطباء). سرایها : مقاله ٔ دوم در تدبیر منازل و آن مشتمل بر پنج فصل است ، فصل اول در سبب احتیاج ب...