کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عار
/'ār/
معنی
عیب؛ ننگ.
〈 عار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ننگ داشتن.
〈 عار بودن: (مصدر لازم) ننگ بودن.
〈 عار داشتن: (مصدر لازم) ننگ داشتن؛ شرم داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رسوایی، شرم، عیب، فضیحت، ننگ
برابر فارسی
ننگ
دیکشنری
disdain, shame
-
جستوجوی دقیق
-
عار
لغتنامه دهخدا
عار. (ع اِ) عیب و ننگ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) : تا قیامت آن عار از خاندان ما دور نشود. (تاریخ بیهقی ص 129). || فضیحت و هر چه در آن عیب لازم باشد. (منتهی الارب ) : شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عارکرم بسیاری بود در باطن دُر...
-
عار
واژگان مترادف و متضاد
رسوایی، شرم، عیب، فضیحت، ننگ
-
عار
فرهنگ واژههای سره
ننگ
-
عار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) عیب ، ننگ ، رسوایی .
-
عار
دیکشنری عربی به فارسی
ننگ , ننگين کردن , ابروريزي , بي شرفي , رسوايي , نکول , بي احترامي کردن به , تجاوز کردن به عصمت (کسي) , بد نامي , افتضاح , خواري , کار زشت , بدنامي , سابقه بد
-
عار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ār عیب؛ ننگ.〈 عار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ننگ داشتن.〈 عار بودن: (مصدر لازم) ننگ بودن.〈 عار داشتن: (مصدر لازم) ننگ داشتن؛ شرم داشتن.
-
عار
دیکشنری فارسی به عربی
خزي
-
واژههای مشابه
-
عار داشتن
فرهنگ واژههای سره
ننگ داشتن
-
بی عار
فرهنگ فارسی معین
[ فا - ع . ] (ص مر.) کسی که از کارهای ناشایست ننگ نداشته باشد.
-
بی عار
لغتنامه دهخدا
بی عار. (ص مرکب ) (از: بی + عار) بی ننگ . بی درد. آنکه از عار نپرهیزد. (یادداشت مؤلف ). آنکه از هیچ عیبی ننگ نداشته باشد. (ناظم الاطباء).- امثال : زنهای طهران چقدر بی عارند دیزی بازاری وسمه میگذارند. (ازیادداشت مؤلف ). || باعار (از اضداد است ) : ج...
-
ننگ و عار
لغتنامه دهخدا
ننگ و عار. [ ن َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حمیت . (یادداشت مؤلف ). غیرت . آبرو.- بی ننگ وعار ؛ بی حمیت و بی غیرت . که تحمل پستی و خواری و سرشکستگی کند. که از ارتکاب قبایح پروائی ندارد.
-
عیب و عار
فرهنگ گنجواژه
ننگ.
-
عار و ننگ
فرهنگ گنجواژه
ننگ.
-
عار و ننگی
فرهنگ گنجواژه
گوشت تلخ، مایه آبروریزی.