کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاخور
/šāxvar/
معنی
۱. شاخدار؛ دارای شاخ.
۲. پرشاخه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاخور
لغتنامه دهخدا
شاخور. (اِ) شاخوره . تنور و کوره . (ناظم الاطباء). توشترخشت . ج ، شواخیر. (مهذب الاسماء). داش خشت . رجوع به شاخوره شود.
-
شاخور
لغتنامه دهخدا
شاخور. (اِخ ) دیهی از دیه های جزیره ٔ بحرین واقع در دوفرسخی میانه ٔ جنوب و مغرب منامه . (فارس نامه ٔ ناصری ، ذیل بحرین ).
-
شاخور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šāxvar ۱. شاخدار؛ دارای شاخ.۲. پرشاخه.
-
شاخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاخوره› [قدیمی] šāxur ۱. شاهکوره؛ کورۀ بزرگ.۲. کورۀ آجرپزی.
-
واژههای همآوا
-
شاخ ور
لغتنامه دهخدا
شاخ ور. [ وَ ] (ص مرکب ) باسرو. شاخدار. || پرشاخه .
-
جستوجو در متن
-
شاخوره
لغتنامه دهخدا
شاخوره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از شاه کوره ). شاخور. تنور. کوره . (ناظم الاطباء). داش خشت . کوره ٔ آجر و سفال پزی . (شعوری ).
-
حسین عصفوری
لغتنامه دهخدا
حسین عصفوری . [ ح ُ س َ ن ِع ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم بن احمدبن صالح بن عصفوری شاخوری بحرینی محدث فقیه مفسر شاعر. در شاخور در 21 شوال 1216 هَ . ق . 1802/ م . درگذشت . او راست : «النفحة القدسیه ٔ» و شرح مفاتیح الشرایع فیض درچهارده جلد و جز...
-
شاخدار
لغتنامه دهخدا
شاخدار. (نف مرکب ، اِ مرکب ) شاخور. صاحب شاخ . باسرو. ذوقرن . هر حیوانی که دارای شاخ باشد. (ناظم الاطباء). حیوانات شاخ دارمانند گاو، بز، گوسفند، آهو، گوزن و امثال آن . || مطلق گاو و گوسفند و بز و میش : خونریز شاخدار خوش آمد به روز عیددر موسمی که باشد...