کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سکو
/sak[k]u/
معنی
برآمدگی از زمین مانند تخت از سنگ یا آجر در کنار در حیاط یا میان باغ و پای درختان سایهدار درست کنند؛ تختگاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه
۲. پرشگاه
۳. مصطبه
برابر فارسی
ستاوند
دیکشنری
bench, cradle, dais, mounting, platform, podium, ramp, stage, stand
-
جستوجوی دقیق
-
سکو
واژگان مترادف و متضاد
۱. بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه ۲. پرشگاه ۳. مصطبه
-
سکو
فرهنگ واژههای سره
ستاوند
-
platform 1
سکو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] محلی که در آن مسافر، پس از خرید بلیت، در انتظار سوار شدن به قطار بایستد
-
ring 3
سکو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← سکوی مشتزنی
-
سکو
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) چنگک ، ابزاری شبیه دست با چهار یا پنج شاخه که به وسیلة آن غله را به هوا می دادند تا دانه از کاه جدا شود.
-
سکو
فرهنگ فارسی معین
(سَ کّ) (اِ.) تختگاه ، پله مانندی که کنار در خانه یا پای درختان درست کنند.
-
سکو
لغتنامه دهخدا
سکو. [ س َ / س ُک ْ کو ] (اِ) تختگاه است و آن بلندی باشد که در دو طرف در کوچه و میان باغهای و پای درختهای بزرگ سایه دار سازند. (آنندراج ).
-
سکو
لغتنامه دهخدا
سکو. [ س ِ ] (اِ) چیزی باشدچهارشاخه و پنج شاخه به اندام کف دست و دسته هم داردکه دهقانان غله کوفته شده را بآن بباد دهند تا دانه از کاه جدا شود و آن را در خراسان چارشاخ گویند و در جاهای دیگر چکاد و بواشه و به عربی مذری خوانند. (برهان ) (آنندراج ). چوبی...
-
سکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sak[k]u برآمدگی از زمین مانند تخت از سنگ یا آجر در کنار در حیاط یا میان باغ و پای درختان سایهدار درست کنند؛ تختگاه.
-
سکو
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: taxtaxun طاری: sekkü طامه ای: sakku طرقی: sekkü کشه ای: sekkü / pela نطنزی: sekku
-
واژههای مشابه
-
سَکو
لهجه و گویش تهرانی
برآمدگی یا بلندی دوطرف در خانه در کوچه برای نشستن
-
berth track circuit
مدارخط سکو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] مدارخطی که بلافاصله پیش از علامت یا به موازات سکو قرار میگیرد
-
platform screen doors, platform edge doors, PED
درهای جداساز سکو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] درهایی که در امتداد لبۀ سکوی مترو برای جدا کردن مسافر از قطار و خط نصب میشود
-
high block
شیبراهۀ سکو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] بخش شیبدار سکوی ایستگاه که برای ورود آسان صندلی چرخدار یا کالسکۀ کودک به قطارهای سبک مرتفع ساخته میشود