کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سکنه
/saka(e)ne/
معنی
۱. ساکنان.
۲. [قدیمی] محل پیوستگی گردن و سر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
باشندگان، جمعیت، ساکنین، مقیمان، نفوس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکنه
واژگان مترادف و متضاد
باشندگان، جمعیت، ساکنین، مقیمان، نفوس
-
سکنه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . سکنة ] (اِ.) 1 - حالتی که شخص در آن هست ؛ وضع . 2 - محل اتصال سر و گردن ؛ ج . سکنات .
-
سکنه
فرهنگ فارسی معین
(سَ کَ نِ یا نَ) [ ع . سکنة ] (اِ.) 1 - ساکنین . 2 - سکون ، استقامت ؛ ج . سکنات .
-
سکنه
لغتنامه دهخدا
سکنه . [ س َ ک َ ن َ ] (ع اِ) ج ِ ساکن . کسانی که در جایی ساکن شده و جای و مقام گزیده اند. (ناظم الاطباء).- سکنه ٔ صحرا ؛ درختان سبز و امثال آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- || مردمان صحرانشین . (ناظم الاطباء).- || آب . (ناظم الاطباء).- سکنه ٔ عالم ...
-
سکنه
لغتنامه دهخدا
سکنه . [ س َ ک ِ ن َ ] (ع اِ) جای باش . ج ، سکنات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عالم دیگر : گر مختصر است عالم کون رای تو بدو نمی گرایدبخرام که سکنه ٔ دگر هست تا آن دگرت چگونه آید. انوری .در منزل دل غم تو می آید و بس در سکنه ٔ جان غم تومی پاید و بس .ان...
-
سکنه
لغتنامه دهخدا
سکنه . [ س َ ک ِ ن َ ] (ع اِ) قرارگاه سر از گردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
سکنه
لغتنامه دهخدا
سکنه . [ س ِ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مخفف اسکنه که برمه ٔ نجاران است و به عربی بیرم گویند. (آنندراج ) (رشیدی ). مخفف اسکنه است و آن افزاری باشد درودگران را که بدان چوب سوراخ کنند و بشکنندو آن را به عربی بیرم خوانند. (برهان ) : که شکستی چو چوب را سکنه سر...
-
سکنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سکنَة، جمع: سَکنات] saka(e)ne ۱. ساکنان.۲. [قدیمی] محل پیوستگی گردن و سر.
-
سکنه
دیکشنری فارسی به عربی
سکان
-
واژههای مشابه
-
سکنه ٔ کانون
لغتنامه دهخدا
سکنه ٔ کانون . [ س َ ک َ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه از اخگر آتش و انگشت و زغال باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سکنه [ س َ ک َ ن َ ] شود.
-
سکنه اولیه
دیکشنری فارسی به عربی
ساکن اصلي
-
سکنه زمین
دیکشنری فارسی به عربی
ارض
-
سرشماری اهالی (سکنه)
دیکشنری فارسی به عربی
أحصاءُ السُّکّانِ
-
خالی از سکنه
واژهنامه آزاد
متروک.