کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلو
/solo/
معنی
قطعۀ موسیقی که کسی تنها بخواند یا بنوازد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلو
لغتنامه دهخدا
سلو. [ س َل ْوْ ] (ع مص ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
سلو
لغتنامه دهخدا
سلو. [ س ُ ل ُوو ] (ع مص ) فراموش کردن . (غیاث ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زایل شدن اندوه و عشق . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). زایل شدن غم . (دهار). زایل شدن اندوه . (غیاث ). || خرسند شدن . (غیاث ) (منتهی الارب ). خرسند و بی غم شدن . (نا...
-
سلو
فرهنگ فارسی معین
(سُ لُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - تک نوازی . 2 - تک - خوانی .
-
سلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: solo] (موسیقی) solo قطعۀ موسیقی که کسی تنها بخواند یا بنوازد.
-
واژههای مشابه
-
شیخ سلو
لغتنامه دهخدا
شیخ سلو. [ ش َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شیخ سلو
لغتنامه دهخدا
شیخ سلو. [ ش َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
تسارسکویی - سلو
لغتنامه دهخدا
تسارسکویی - سلو. [ ک ُ س ِ ل ُ ] (اِخ ) از شهرهای روسیه که امروز نامش پوشکین است و از 1920 تا 1937 م . آن رادتسکویی سلو می نامیدند. این شهر در حوالی لنین گراد واقع است و در گذشته اقامتگاه تابستانی تزارهای روسیه بود و 50000 تن سکنه دارد.
-
واژههای همآوا
-
صلو
لغتنامه دهخدا
صلو. [ ص َل ْوْ ] (ع مص ) صلای زدن کسی را. (منتهی الارب ). رجوع به صلا شود. || فروهشته گردیدن صلای فرس از قرب نتاج . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) آواز دسته جمعی (اپرا، کلیسا و غیره ). مقابل آریا و سلو. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ژفرسن
لغتنامه دهخدا
ژفرسن . [ ژِ ف ِ س ُ ] (اِخ ) جفرسن . تُماس . نام سومین رئیس جمهور ممالک متحده ٔ آمریکای شمالی . مولد شادوِل بسال 1743 و وفات در مُنتی سلو بسال 1826 م . وی یکی از مؤسسین حزب دموکرات آمریکاست . رجوع به جفرسُن شود.
-
ذهول
لغتنامه دهخدا
ذهول . [ ذُ ] (ع مص ) مشغول شدن . (زوزنی ) (دهار). || مشغول کردن . (زوزنی ). || فراموشی . فراموش کردن . (منتهی الارب ). غافل شدن . (منتهی الارب ). و رجوع به کلمه ٔ «نسیان ». در کشاف اصطلاحات الفنون شود : از غلط ایمن شوند و از ذهول بانگ مه غالب شود بر...
-
مردم داری
لغتنامه دهخدا
مردم داری . [ م َ دُ ] (حامص مرکب ) حسن سلو». خوشرفتاری با خلق . مهربانی و ملایمت کردن با مردمان . مماشات با مردم پاسداری خاطر خلق اﷲ. عمل مردم دار. رجوع به مردم دار شود : آئین شهریاری و کامکاری و نیکوکاری و مردم داری یافته است . (راحةالصدور راوندی )...