کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رفق
/refq/
معنی
۱. نرمی و مدارا کردن؛ با مهربانی و لطف با کسی رفتار کردن.
۲. [قدیمی] راحتی؛ گشایش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
لطف، مدارا، ملایمت، مهربانی، نرمی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفق
واژگان مترادف و متضاد
لطف، مدارا، ملایمت، مهربانی، نرمی
-
رفق
فرهنگ فارسی معین
(رِ فْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) مدارا کردن . 2 - (اِمص .) مدارا.
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رَ ] (ع مص ) سود رسانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). || استوار کردن کاری را. (ناظم الاطباء). || بستن بازوی ماده شتر را تا آهسته رود و مبادا بسوی خانه ٔ اصلی بگریزد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ب...
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رَ ف َ ] (ع ص ) ماء رفق ؛ آب سهل حصول و نزدیک . (ناظم الاطباء). آب سهل حصول . (آنندراج ). آب سهل حصول یا کوتاه رس . (منتهی الارب ). || مرتع رفق ؛ چراگاه زودحاصل . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). || حاجة رفق ؛ مطلوب سهل و آسان ...
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رَ ف َ ] (ع مص ) برتافته آرنج گردیدن و به بیماری رفق مبتلا شدن . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) برتافتگی آرنج . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رِ ] (ع اِ) چیزی که بدان یاری خواهند. || نیکوکرداری و نیکویی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || انقیاد نفس مر اموری را که حادث شود از طریق تبرع . (از نفائس الفنون ). || سود و نفع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (اِمص...
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رِ ] (ع مص ) نرمی نمودن با کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرفق . (منتهی الارب ). لطف . (تاج المصادر بیهقی ). نرمی کردن با کسی . مقابل عنف . مقابل درشتی . ارفاق . (یادداشت مؤلف ). || چربی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (یادداشت مؤل...
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رِ ف َ ] (ع اِ) ج ِ رَفقَة یا رِفقَة یا رُفقَة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رفقة شود.
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ رَفقَة یا رِفقَة یا رُفقَة. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
رفق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] refq ۱. نرمی و مدارا کردن؛ با مهربانی و لطف با کسی رفتار کردن.۲. [قدیمی] راحتی؛ گشایش.
-
واژههای همآوا
-
رفغ
لغتنامه دهخدا
رفغ. [ رَ ] (ع ص ، اِ) نکوهیده ترین وادی وبدترین آن از جهت خاک . || ناحیه . ج ، اَرفُغ. || مشک رقیق تنک پوست متوسطمیان جید وردی . || زمین بسیارخاک . || جای خشک بی گیاه . || فراخی عیش و ارزانی . || بن ران . || ریم ناخن یا ریم بنهای ران . || مردم ناکس ...
-
رفغ
لغتنامه دهخدا
رفغ. [ رُ ] (ع اِ) ریم ناخن یا ریم بنهای ران . || هر فراهم آمدنگاه ریم از بدن . ج ، اَرفاغ و رُفوغ . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) گودی زیر بغل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(آنندراج ). || گرداگرد شرم زن و خو...
-
جستوجو در متن
-
مرفق
لغتنامه دهخدا
مرفق . [ م ِ ف َ/ م َ ف ِ / م َ ف َ ] (ع مص ) نرمی نمودن با کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رفق . و رجوع به رفق شود.