کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنوردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درنوردیدن
/darnavardidan/
معنی
۱. پیمودن؛ طی کردن راه.
۲. سپری کردن.
۳. [قدیمی] درهم پیچیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیمودن، طی کردن، گذشتن
۲. انطواء، تا کردن، درهمپیچیدن
دیکشنری
cover
-
جستوجوی دقیق
-
درنوردیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیمودن، طی کردن، گذشتن ۲. انطواء، تا کردن، درهمپیچیدن
-
درنوردیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. نَ وَدَ) (مص م .) 1 - درهم پیچیدن . 2 - سپری کردن . 3 - پیمودن ، طی کردن راه .
-
درنوردیدن
لغتنامه دهخدا
درنوردیدن . [ دَ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن و قطع کردن . (از آنندراج ). درنوشتن گسترده ای را. لوله کردن . درپیچیدن . طی . طی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تا کردن . ورمالیدن . با هم پیچیدن و درنوردن کنانیدن . (ناظم الاطباء). جمع کردن .خلاف گستر...
-
درنوردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درنوشتن› darnavardidan ۱. پیمودن؛ طی کردن راه.۲. سپری کردن.۳. [قدیمی] درهم پیچیدن.
-
جستوجو در متن
-
طی کردن
فرهنگ واژههای سره
پیمودن، درنوردیدن، پوییدن
-
بادیه پیمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی، فارسی] [قدیمی] bādiyepeymāy(')i بادیه طی کردن؛ درنوردیدن بادیه.
-
فرو نوشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ وِ تَ) (مص م .) طی کردن ، درنوردیدن .
-
نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درنوشتن› [قدیمی] navaštan ۱. فروپیچیدن.۲. درنوردیدن؛ نوردن.
-
پیمایش
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندازهگیری، سنجش، مساحی ۲. پیمودن، درنوردیدن، طی کردن
-
تلفیف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) پیچیدن ، درنوردیدن .
-
درنوشتن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. نِ وِ تَ) (مص م .) درنوردیدن .
-
لف
فرهنگ فارسی معین
(لَ فّ) [ ع . ] (مص م .)پیچیدن ، درنوردیدن .
-
درنوشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] darneveštan ۱. درنوردیدن؛ درهم پیچیدن.۲. پیمودن راه.
-
پیمودن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درنوردیدن، طی کردن ۲. آشامیدن، نوشیدن ۳. اندازهگرفتن، اندازهگیری، مساحتسنجی، مساحی