کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جلیل
/jalil/
معنی
بزرگوار، کلانسال، و محترم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
باحشمت، رفیع، شامخ، عالیقدر، عظیم، محتشم، والا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلیل
فرهنگ نامها
(تلفظ: jalil) (عربی) بلند مرتبه ، بزرگوار ؛ بزرگ ، شکوهمند ؛ از نامها و صفات خداوند .
-
جلیل
واژگان مترادف و متضاد
باحشمت، رفیع، شامخ، عالیقدر، عظیم، محتشم، والا
-
جلیل
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (ص .) باشکوه .
-
جلیل
فرهنگ فارسی معین
(جُ لَ) (اِ.) پرده ، پوششِ مهد و کجاوه .
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج َ ] (اِخ ) گروهی هستند بیمن . (منتهی الارب ). رجوع به جلیلی شود.
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج َ ] (اِخ )کوهی است در ساحل شام که سلسله ٔ آن تا نزدیک حمص کشیده شده است . معاویه متهمان بقتل عثمان بن عفان را درآنجا بزندان می افکند. ابن فقیه گوید: خانه ٔ نوح نبی در کوه جلیل نزدیک حمص در دهی بنام سحر قرار داشت و گویند در آنجا تنور فوران ...
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج ُ ل َ ] (اخ ) نام شخصی که گربه ٔ بسیار نگاه می داشت . (ناظم الاطباء) (از برهان ).
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج ُ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر جُل ،پرده و چادر و کجاوه پوش باشد. (برهان ) : بر گرد رخش [ سیب ] بر نقطی چند ز بسدوندر دم او سبز جلیلی ز زمرد.منوچهری (از حاشیه ٔ برهان ).|| جل اسب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان ).
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل .[ ج َ ] (ع ص ) کلانسال . (از منتهی الارب ). || بزرگوار (ناظم الاطباء). بزرگ قدر. (منتهی الارب ). آنکه قدر و مرتبه ٔ وی بلند باشد. (ناظم الاطباء). || بزرگ و عظیم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آزموده کار. (منتهی الارب ). || (اِ) یز که از وی...
-
جلیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اجِلَّة و اَجِلاّء] jalil بزرگوار، کلانسال، و محترم.
-
جلیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: جلَیل، مصغرِ جُلّ] [قدیمی] joleyl پردۀ روی کجاوه.
-
واژههای مشابه
-
کوه جلیل
لغتنامه دهخدا
کوه جلیل . [ هَِ ج َ ] (اِخ ) نام کوهی که نوح (ع ) در آنجا خانه داشت و آب طوفان مرتبه ٔ اول از آن خانه جوشید. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به جلیل و جبل الجلیل شود.
-
جلیلالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: jaliloddin) (عربی) بزرگ و بزرگوار در دین و شریعت .