کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترانگبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترانگبین
/tar[']angabin/
معنی
= ترنجبین
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترانگبین
لغتنامه دهخدا
ترانگبین . [ ت َ اَ گ َ ] (اِ) ترنگبین . ترنجبین . دارویی باشدشیرین ، گویند مانند شبنم بر خارشتر می نشیند و بعربی مَن ّ خوانند و ترنجبین معرب آنست . گویند روزی دم صبحی بود که از آسمان مانند برف بر قوم موسی علیه السلام بارید. (برهان ). دارویی است که ط...
-
ترانگبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tar[']angabin = ترنجبین
-
واژههای مشابه
-
علف ترانگبین
لغتنامه دهخدا
علف ترانگبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترانگبین و ترنجبین شود.
-
جستوجو در متن
-
انگبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: angubīn] ‹انجبین› 'angabin ۱. عسل.۲. هر چیز شیرین.۳. شیره؛ شهد (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ترانگبین، سرکنگبین.
-
طرنجبین
لغتنامه دهخدا
طرنجبین . [ طَ رَ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب ترانگبین . (دهار) (مهذب الاسماء). و آن شیره ای است که از شترغار پدید آید مانند شهد، و در مدارک مذکور است که از آسمان همچو برف میبارید بر قوم مهتر موسی علیه السلام بوقت صبح و آن را به تازی مَن ّ خوانند. (آنندرا...
-
ترنگبین
لغتنامه دهخدا
ترنگبین . [ ت َ رَ گ َ ] (اِ)ترنجبین . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی ترنجبین است : و آنرا به عربی من گویند و معرب آن ترنجبین است . (از انجمن آرا). و رجوع به ترانگبین و ترنجبین شود.
-
گزنگو
لغتنامه دهخدا
گزنگو. [ گ َ زَ ] (اِ) بته ٔ خار که بر آن ترانگبین نشیند. (زمخشری در کلمه ٔ طرنجبین ). گزانگبین . (شعوری ) : اگر لازم آید ترا مسهلی مشو از گزنگو بدل غافلی .(شعوری ج 2 ورق 303).رجوع به گزنبو شود.
-
خارترنجبین
لغتنامه دهخدا
خارترنجبین . [ رِ ت َ رَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاری که بر ترنجبین میباشد. (آنندراج ). عاقول ، مَن ّ رجوع به مَن ّ و ترانگبین و ترنجبین شود : چون خار ترنجبین در این عالم تلخ نیشم بگذاشتند و نوشم بردند.مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
ترنجبین
لغتنامه دهخدا
ترنجبین . [ ت َ رَ ج َ / ج ُ / ج ِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب ترانگبین یا ترنگبین است . ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه های گیاه خارشتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از «من » میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجود است و آن در تداوی به عنوان ملین استع...
-
سمانه
لغتنامه دهخدا
سمانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مخفف آسمانه ، یعنی سقف خانه . (برهان ) (از آنندراج ). آسمانه . سقف خانه . (ناظم الاطباء). || پرنده ای است کوچک و آنرابترکی بلدرچین و بلغت دیگر کَرَک خوانند و در عربی نیز همین معنی دارد. (برهان ). مرغ سمان که به عربی سلو...
-
کشمش
لغتنامه دهخدا
کشمش . [ ک ِ م ِ ] (اِ) انگور خشک کرده . سکج . مویز. میویز. مامیچ . میمیز. قِسمِش . (یادداشت مؤلف ).هو زبیب صغیر لانوی له . (ابن بیطار). اسم فارسی زبیب بی دانه است و مویز نیز گویند و بهترین او سبز مالیده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی از مویز بی د...
-
ماذریون
لغتنامه دهخدا
ماذریون . [ ذَ ] (اِ) دارویی است . برای استسقا و قی مجرب است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 403). نام گیاهی داروئی . (ناظم الاطباء). درختی است شیردار بقدر درخت سماق و سه قسم . (حاشیه ٔ الابنیه چ بهمنیار ص 324): ماذریون را انواع است . و بهترین آن بود که بر...
-
اشترخار
لغتنامه دهخدا
اشترخار. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) نوعی ازخار است که شتر آنرا برغبت تمام میخورد و خار شتری همان است . (برهان ) (آنندراج ). نام جنسی از خار باشد که شتر آنرا برغبت تمام چرا کند و آنرا خاراشتر و خارشتر و شترخار نیز گویند. (جهانگیری ). درختی است خُرد خاردار ...