کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترانه
/tarāne/
معنی
۱. (موسیقی) سرود؛ نغمه.
۲. (ادبی) دوبیتی: ◻︎ هر نسفتهدُری دُری میسفت / هر غزاله ترانهای میگفت (نظامی۴: ۶۲۷).
۳. [قدیمی] تروتازه.
۴. [قدیمی] معشوق جوان.
۵. [قدیمی] جوان خوشصورت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آواز، تصنیف، خنیا، سرود، شعر، قول، گلبانگ، نشید، نغمه
۲. دوبیتی ≠ غزل، قصیده، مثنوی
۳. جمیل، جوان، خوشگل ≠ زشت، بدگل
دیکشنری
carol, chanson, song
-
جستوجوی دقیق
-
ترانه
فرهنگ نامها
(تلفظ: tarāne) (در موسیقی) شعری متشکل از چند بیت مقفا و همسان از نظر تعداد هجاها و مصراعها که با آواز خوانده میشود ؛ لید ؛ (در موسیقی) هرنوع سخن معمولاً موزون که با موسیقی خوانده شود ؛ (در موسیقی ایرانی) قطعه آوازی ، نوع جدیدی از تصنیف ؛ تصنیف ؛ (...
-
ترانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آواز، تصنیف، خنیا، سرود، شعر، قول، گلبانگ، نشید، نغمه ۲. دوبیتی ≠ غزل، قصیده، مثنوی ۳. جمیل، جوان، خوشگل ≠ زشت، بدگل
-
ترانه
فرهنگ فارسی معین
(تَ نِ) [ اوس . ] (اِ.) 1 - تصنیف ؛ قطعه ای کوتاه برای خوانده شدن همراه با سازهای موسیقی . 2 - دوبیتی . 3 - تر و تازه . 4 - زیباروی .
-
ترانه
لغتنامه دهخدا
ترانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه و صاحب جمال . (برهان ) (ناظم الاطباء). جوان خوش صورت و صاحب کمال . (فرهنگ جهانگیری ). جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شاهدان تر و تازه . (شرفنامه ٔ ...
-
ترانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tarāne ۱. (موسیقی) سرود؛ نغمه.۲. (ادبی) دوبیتی: ◻︎ هر نسفتهدُری دُری میسفت / هر غزاله ترانهای میگفت (نظامی۴: ۶۲۷).۳. [قدیمی] تروتازه.۴. [قدیمی] معشوق جوان.۵. [قدیمی] جوان خوشصورت.
-
ترانه
دیکشنری فارسی به عربی
اغنية
-
واژههای مشابه
-
هم ترانه
لغتنامه دهخدا
هم ترانه . [ هََ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) هم آواز. هم صدا : از نغمه ٔ آن دو هم ترانه مطرب شده کودکان خانه .نظامی .
-
lyrics/ lyric
ترانه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] کلام یک ترانه یا آواز، بهخصوص در موسیقی مردمپسند و کمدی موسیقایی متـ . کلام
-
song 2
ترانه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] قطعۀ آوازی کوتاه و ساده
-
songwriter
ترانهپرداز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] آهنگساز یا شاعری که ترانه میسازد
-
lyricist
ترانهسرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] کسی که شعر برای ترانه میسازد
-
lyricwriting
ترانهسرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] سرودن شعر برای ترانه
-
ترانه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) آواز خواندن .
-
ترانه برداشتن
لغتنامه دهخدا
ترانه برداشتن . [ ت َ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) رسا ساختن و بلند کردن سرود و نغمه و ترانه . بلند کردن : نشسته شاه عالم مهترانه شکر برداشته چون مه ترانه .نظامی .