کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بونکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بونکر
معنی
(بُ کِ) [ انگ . ] (اِ.) مخزن ثابت یا متحرک ذخیرة مواد فله ای مانند سیمان و گندم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بونکر
فرهنگ فارسی معین
(بُ کِ) [ انگ . ] (اِ.) مخزن ثابت یا متحرک ذخیرة مواد فله ای مانند سیمان و گندم .
-
جستوجو در متن
-
بسیم
لغتنامه دهخدا
بسیم . [ ب َ ] (اِ) به زبان زند و پازند خوش مزه و خوش لذت را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هزوارش بسیم . پهلوی : بسوم . خوش . «بونکر ص 103». بِسیم ، خوش . «یوستی ، بندهش ص 88». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || برخی ب...
-
قطب
لغتنامه دهخدا
قطب . [ ق ُ ] (ع اِ)تیزی پیکان . (لسان العرب ). || مهتر و سردار قوم که مدار کار بر وی باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپهسالار. (منتهی الارب ). صاحب الجیش . (اقرب الموارد). || ستونه ٔ آهنی آسیا. (منتهی الارب ). آهنی است که بر گرد آن سنگ بالا گرد...