کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آریغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آریغ
/'āriq/
معنی
۱. دلسردی.
۲. کینه و عداوتی که از کسی در دل کس دیگر پیدا شود؛ نفرت: ◻︎ آه از غم آن نگار بدمهر / کآریغ ز من به دل گرفته (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
detestation, disgust, distaste, execration, hatred, odium, repugnance, repulsion, venom
-
جستوجوی دقیق
-
آریغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اریغ، آزیغ، ازیغ› 'āriq ۱. دلسردی.۲. کینه و عداوتی که از کسی در دل کس دیگر پیدا شود؛ نفرت: ◻︎ آه از غم آن نگار بدمهر / کآریغ ز من به دل گرفته (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰ حاشیه).
-
آریغ
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) دلسردی ، نفرت ، کینه .
-
آریغ
لغتنامه دهخدا
آریغ. (اِ) کراهت و کینه یا نفرتی که از قول یا فعل کسی در دل گیرند. دل سردی : آه از غم آن نگار بدمهرکآریغ ز من بدل گرفته . خسروانی .آزیغ را نیز بمعانی مذکوره در فرهنگها ضبط کرده اند و ظاهراً یکی تصحیف دیگریست .
-
واژههای مشابه
-
دریاچه ٔ اریغ
لغتنامه دهخدا
دریاچه ٔ اریغ. [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ اَرْ ی َ ] (اِخ ) بحیره ٔ اریغ، دنباله ٔ دریای مغرب . رجوع به بحیره ٔ اریغ در ردیف خود شود.
-
بحیره ٔ اریغ
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ اریغ. [ ب ُ ح َ رَ ی ِ اَ ی َ ] (اِخ ) دنباله ٔدریای مغرب است و کشتی های اندلس در آنجا لنگر می اندازند. و تا فاس فاصله ای ندارد. (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
عریق
لغتنامه دهخدا
عریق . [ ع َ ] (ع ص ) مرد صاحب عِرق و اصل در کرم و در لؤم . (منتهی الارب ). در مردمان و در اسبان ، آنکه او را رگی در کرم و در پستی باشد، و مقصود آن است که او کریم یا لئیم است . (از اقرب الموارد). اصیل . نجیب . || غلام عریق ؛ پسری نحیف جسم و سبک روح ...
-
عریق
لغتنامه دهخدا
عریق . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است میان بصره و بحرین . (منتهی الارب ). جایگاهی است مابین بصره و بحرین . (از معجم البلدان ).
-
اریق
لغتنامه دهخدا
اریق . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به اریک شود.
-
اریق
لغتنامه دهخدا
اریق . [ اُ رَ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
اریق
لغتنامه دهخدا
اریق . [ اُ رَ ] (ع ص مصغر) مصغرِ اَوْرَق . اشتُرک خاکسترگون . وُرَیق : جأنا باُم ّالرﱡبیق علی اریق ؛ آورد بما بلای عظیم بر اریق (از قول شخصی که غولی را بر شتر اورق دید). (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
کراهت
واژگان مترادف و متضاد
آریغ، اکراه، بیزاری، رمیدگی، کینه، ناپسندی، ناخوشایندی، نفرت ≠ رغبت
-
آزیغ
لغتنامه دهخدا
آزیغ. (اِ) تنفر و نفرتی که از اقوال و افعال کسی در ظاهر و باطن بهم رسد. (برهان ). کراهت . آریغ را هم به این معنی آورده اند، و البته آریغ با راء مهمله صحیح است (فارسی باستانی : اَریکا).